یادت مثل قصه سیگاری است ف که سالهاست
میگویم
نخ آخر است.
تــو
یادگار روزهایی هستی که
نه فراموش میشوند
و نه تکرار....
باز باران بی ترانه، گریه های بی بهانه
میخورد بر سقف قلبم باورت شاید نباشه
خسته است
این قلب تنگم.
اعتماد
ساختنش سالها طول میکشد،
تخریبش چندثانیه
و ترمیمش تا ابد!
روی زمین بخواب؛
تخت خـــــــواب آدم ها را تنهــــــــــــاتر نشون میده!
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ، هم بسازد
اینجا گرگها هم افسردگی گرفته اند
دیگر گوسفند نمیدرد
به نوای نی چوپان گوش میدهند و زار زار گریه میکنند!